♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
من زندگیه خودمو میکنم و برام مهم نیست که چطور قضاوت میشوم
چاقم.،لاغرم، قدبلندم، قدکوتاهم، سفیدم، سبزه ام ، ووووووو
همش به خودم مربوطه
مهم بودن یا نبودن رو فراموش کن
روزنامه روز شنبه زباله روز یکشنبس
زندگی کن به شیوه خودت، مردم میخوان موضوعی واسه حرف زدن داشته باشن
براشون فرقی نمیکنه چطوری هستی
هر جور باشی هم پشتت حرف می زنن
شاد باش و از زندگی لذت ببر چیکار به مردم داری ؟
اینها حتی پشت سر خدا هم حرف میزنن
عمریه این مردم به هوای بارونی میگن خراب
♦♦---------------♦♦
خبرش راداشتم برای تابستان به اینجا آمده است،هرروز ازپشت پنجره شاهد رفت وآمدهایشان هستم،اماهنوز نیامده،مگرقرارنبود بیاید؟!پس چه شد؟!؟
فرداو فرداهای بعدی هم نیامد،میتوانستم ازطریق مادرم بفهمم چرانیامده چون مادرم با مادرش صمیمی بود،اما دلم راضی نبود که بپرسم،دلم به همین انتظارها خوش بود،دیوانه است دیگر، مگرنه؟!؟
میترسیدم بپرسم و جوابم آنچیزی نباشد که میخواهم،هرطورکه بود گذراندم حتی کلمه ای هم ازمادرم نپرسیدم،باهرصدایی که ازبیرون می آمد سریع پشت پنجره پرت میشدم،آنقدر این کاررا تکرار کرده بودم که همه اهل خانه باشک براندازم میکردند،مهم بود؟!!؟
نه،خودم میدانم که نبود؛.پشت پنجره ایستاده بودم و به میهمانهایی نگاه میکردم که وارد خانه اشان میشوند ولی بازهم شخص آشنایی درمیان آنها ندیدم،یک آن به خودم آمدم باخود گفتم چگونه به یک احساس توخالی دل بستی؟
به نظرت سه سال بس نیست؟،پنجره رابازگذاشتم و برگشتم که روی تخت بنشینم،باصدای متوقف شدن ماشینی ایستادم ولی برنگشتم کسی ازماشین پیاده شد،نفسی عمیق کشیدم بوی آشنایی می آمد،شوکه شدم من این عطر آشناوتلخ رامیشناسم،عطری که بویش تاکیلومترها حس میشود،نمیدانم چگونه خودرابه پنجره رساندم،فقط میدانم تمام وجودم چشم شده بود و اورا وجب میکردم،بادلتنگی، بغض،شادی باهمه حسهای دنیابه او زول زده بودم،پس بلاخره آمد بی معرفت،هیچ تغیری نکرده بود،فقط مردانه ترشده بود،زنگ در رافشرد و باورودش به خانه تصویرش برایم محو شد،همانجا کنارپنجره سرخوردم ونشستم،هنوزهم باورم نمیشد که برگشته،باورم نمیشد،باورم نمیشد،جیغ خفه ای کشیدم و سرم رامیان بازوانم پنهان کردم
^^^^^*^^^^^
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
دریک روستا عالم بزرگی زندگی میکرد یک روز جوانی پیش او رفت و گفت هیچکس من رو دوست نداره
عالم بزرگ به جوان گفت تا بحال کسی به تو گفت مواظب خودت باش ؟
جوان گفت بله من هرروز صبح که میرم سرکار مادرم میگه مواظب خودت باش
دختر همسایه وقتی ازجلو خانه اونها رد بشم بهم میگه ، وبا دوستانم خداحافظی میکنم بهم میگن که مواظب خودت باش یعنی که چی؟؟
عالم بزرگ لبخندی زد و گفت اینها که گفتی براشون مهم بودی که گفتن مواظب خودت باش و تو رو دست خودت میسپارن که لحظه هایی که نیستن تومواظب باشی
oOoOoOoOoOoO
یه ذره بی حوصله شید یه ذره حرف نزنید
آدم ها خیلی راحت میذارنتون کنار
زمونه، زمونه ای نیست که بود و نبودتون
واسه کسی فرق داشته باشه
(:
oOoOoOoOoOoO
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
جملهی اول از جملات مثبت و پر انرژی کوتاه
باد میوزد میتوانی در مقابلش هم دیوار بسازی ، هم آسیاب باد تصمیم با تو است
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
جملهی دوم انرژی مثبت
زیباترین حکمت دوستی ، به یاد هم بودن است ، نه در کنار هم بودن
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
جملهی سوم مثبت
اگر یک روز هیچ مشکلی سر راهم نبود ، میفهمم که راه را اشتباه رفتهام
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
جملهی چهارم از جمله های مثبت و پر انرژی کوتاه
وقتی از شادی به هوا میپری ، مواظب باش کسی زمین رو از زیر پاهات نکشه
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
جملهی پنجم انرژی مثبت
مهم بودن خوبه ولی خوب بودن خیلی مهمتره
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
جملهی ششم مثبت
زندگی کتابی است پر ماجرا ، هیچگاه آن را به خاطر یک ورقش دور نینداز
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
جملهی هفتم انرژی مثبت
مثل ساحل آرام باش ، تا مثل دریا بیقرارت باشند
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
جملهی هشتم برای انرژی مثبت
لبخند بزنیم بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
جملهی نهم انرژی مثبت
فکر کردن به گذشته ، مانند دویدن به دنبال باد است
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
جملهی دهم از جملات مثبت و پر انرژی کوتاه
برای آنان که مفهوم پرواز را نمیفهمند ، هر چه بیشتر اوج بگیری کوچکتر میشوی
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪